۴ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است

با صالح رفته بودیم پارک پردیسان. از هر دری سخنی شد. جماعتی بودند با سگ هایی در ابعاد و رنگ های مختلف. یاد سگ سیاه همسایه مان افتادم که در خواب پایم را گاز گرفته بود و تعبیرش این شد که همسایه فردایش معلم کلاس پنجم دبستان شد. از خاطرات دبستان و راهنمایی برای صالح گفتم. واقعیتش این است که اینقدر تلخ است که هر بار یادش مرا تا مرز اشک ریختن پیش می برد.

از بین تمام آن بچه های دبستان 22 بهمن. کسی بود به نام « امین بذرافشان» هنوز قرمزی چشمان و صورتش از تنبیه بدنی شدید و شلاق هایی که کف و پشت دستش میخورد یادم هست. چشمان پر اشک آن کودک معصوم که کودکی را جز به بازی با سنگ در زمین خاکی مدرسه و کتک معلمان و شلاق مدیران و ترس از مدرسه تجربه نکرد هنوز به جزئیات یادم هست. چه بگویم به آنهایی که در کودکی خشم را در نهاد ما کاشتند و از کودکی جز تصویر تلخ که دعا بکنیم زودتر تمام شود چیزی به یادگار نگذاشتند؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۷ ، ۱۲:۱۹

گاهی می‌شود که غروب سیزدهم برایت دلنشین باشد و از آن دلنشین‌تر صبح چهاردهم. میدانی؟

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۷ ، ۲۰:۳۵
احسن الحال بده.  نگذار که این درخت جوان ما که زمستون رو به خوبی تموم کرد، توی سرمای  بهاره شکوفه هاش بریزه.


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۷ ، ۱۰:۰۴

میدانم به قیافه ام نمی آید. در حد و قواره این حرفها نیستم. مثال کسی که به حرم رهش ندادند نشان خانه خدا را میگرفت. ولی خدایا ما توانی داریم، میکوشیم به وسع و توان. مابقی لطف و خیرخواهی توست که به بند دل بندگانت دسترسی نداریم...افوض امری الی الله...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۷ ، ۰۹:۴۳