منقوص

دوشنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۶، ۰۹:۲۲ ب.ظ

احوالات (3)

دوشنبه‌است، نیمه تابستان، بخشی‌ از روز‌مرّه‌ام شده در ذهن با خودم صحبت کردن. اسمش را گویا می‌گذارد صحبت‌های درونی. نمی‌دانم این صحبت‌ها مخرب است یا نه. مسیر برگشت سیدخندان به آزادی سوار ون می‌شوم. می‌نشینم تبلت را باز میکنم به امید اینکه اکونومیست بخوانم. حوصله ام نمی‌‌کشد. نه حوصله خواندن مقاله «آموزش جدید» را دارم نه آن ستونی که در مورد مریم میرزاخانی نوشته. به لثه ام دو آمپول بی حسی زده. حالا سوزش عملیاتش حس می‌شوم. گفت که اگر درد داشتی مسکن بخور. درد با مسکن برطرف می‌شود؟ کاش می‌شد...
چند روزی‌است با تو سخن نگفته‌ام هر چند در صحبت‌های درونی همواره یادت هست و مدد خواستن از تو. دلگیرم از خودم. نگاهی به نوشته‌هایم میکنم. در چند ماه اخیر چه فرق مثبتی کرده ام؟ تقریباً هیچ! 

ون لنتش صدا می‌دهد. نوسان صدا دادنش با نوسان سوزش زخم لثه یکی شده. خم می‌شوم، دست میگذارم روی صورتم چشمانم را می‌بندم. چشمانم بسته است ولی  میدانم خانمی که بقل من نشسته دارد مرا نگاه میکند. از آن نگاه هایی عاقل اندر سفیه.
تبلت را می‌گذارم سرجایش. نور غروب خورشید در آسمان پخش شده و ترافیک همّت را زیبا می‌کند. سوار تاکسی رفت به سیدخندان که بودم با خودم فکر میکردم مرا چه شده؟ نمی‌دانم لابد اثر همان حرف نزدن‌ها با تو است. تو اینها که من می‌نویسم را میخوانی دیگر؟ از رگ گردن نزدیک تر نیستی مگر؟ اینقدر در باتلاق فکرهای درونی گرفتار شده‌ام که قبل از ویزیت دکتر زبانم بند می‌آید. می‌خواستم بپرسم که هزینه عملش چقدر می‌شود. اما نپرسیدم. خودم را می‌سپارم به دستش. چراغ های سفید بالای سر. او دارد با ابزارهایش عمل زیبایی دندان می‌کند. کاش میتوانست ذهنم را کمی عمل زیبایی کند. می‌شود؟ می‌شود ذهن زیبا داشت مثل مریم میرزاخانی و دیگران؟
به دیوید باید ایمیل بزنم، امّا باز حوصله‌ام نمی‌کشد. احمقانه منتظر ایمیل نیکو هستم. کاش ایمیل بزند. کاش خبر خوش بدهد. این کاش گفتن ها مرا یاد روزهای فروردین می‌اندازد. روزهای ریجکت شدن پی در پی. آن شبی که روانداز را به خود پیچیدم و نا امید بودم.  می‌بینی چطور همه‌چیز را عوض میکنی؟ « عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم و حل العقود و نقض الهتم...» من این‌ها را می‌دانم ولی باز انگار فعل عرف را صرف نکرده‌ام. کاش یک سفر بتوانم مشهد برم....



نوشته شده توسط
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

احوالات (3)

دوشنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۶، ۰۹:۲۲ ب.ظ

دوشنبه‌است، نیمه تابستان، بخشی‌ از روز‌مرّه‌ام شده در ذهن با خودم صحبت کردن. اسمش را گویا می‌گذارد صحبت‌های درونی. نمی‌دانم این صحبت‌ها مخرب است یا نه. مسیر برگشت سیدخندان به آزادی سوار ون می‌شوم. می‌نشینم تبلت را باز میکنم به امید اینکه اکونومیست بخوانم. حوصله ام نمی‌‌کشد. نه حوصله خواندن مقاله «آموزش جدید» را دارم نه آن ستونی که در مورد مریم میرزاخانی نوشته. به لثه ام دو آمپول بی حسی زده. حالا سوزش عملیاتش حس می‌شوم. گفت که اگر درد داشتی مسکن بخور. درد با مسکن برطرف می‌شود؟ کاش می‌شد...
چند روزی‌است با تو سخن نگفته‌ام هر چند در صحبت‌های درونی همواره یادت هست و مدد خواستن از تو. دلگیرم از خودم. نگاهی به نوشته‌هایم میکنم. در چند ماه اخیر چه فرق مثبتی کرده ام؟ تقریباً هیچ! 

ون لنتش صدا می‌دهد. نوسان صدا دادنش با نوسان سوزش زخم لثه یکی شده. خم می‌شوم، دست میگذارم روی صورتم چشمانم را می‌بندم. چشمانم بسته است ولی  میدانم خانمی که بقل من نشسته دارد مرا نگاه میکند. از آن نگاه هایی عاقل اندر سفیه.
تبلت را می‌گذارم سرجایش. نور غروب خورشید در آسمان پخش شده و ترافیک همّت را زیبا می‌کند. سوار تاکسی رفت به سیدخندان که بودم با خودم فکر میکردم مرا چه شده؟ نمی‌دانم لابد اثر همان حرف نزدن‌ها با تو است. تو اینها که من می‌نویسم را میخوانی دیگر؟ از رگ گردن نزدیک تر نیستی مگر؟ اینقدر در باتلاق فکرهای درونی گرفتار شده‌ام که قبل از ویزیت دکتر زبانم بند می‌آید. می‌خواستم بپرسم که هزینه عملش چقدر می‌شود. اما نپرسیدم. خودم را می‌سپارم به دستش. چراغ های سفید بالای سر. او دارد با ابزارهایش عمل زیبایی دندان می‌کند. کاش میتوانست ذهنم را کمی عمل زیبایی کند. می‌شود؟ می‌شود ذهن زیبا داشت مثل مریم میرزاخانی و دیگران؟
به دیوید باید ایمیل بزنم، امّا باز حوصله‌ام نمی‌کشد. احمقانه منتظر ایمیل نیکو هستم. کاش ایمیل بزند. کاش خبر خوش بدهد. این کاش گفتن ها مرا یاد روزهای فروردین می‌اندازد. روزهای ریجکت شدن پی در پی. آن شبی که روانداز را به خود پیچیدم و نا امید بودم.  می‌بینی چطور همه‌چیز را عوض میکنی؟ « عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم و حل العقود و نقض الهتم...» من این‌ها را می‌دانم ولی باز انگار فعل عرف را صرف نکرده‌ام. کاش یک سفر بتوانم مشهد برم....

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۶/۰۵/۱۶

نظرات  (۱)

۱۶ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۲۳ مهندس رضا عباسی
سلام
خدا قوت به ما هم سر بزن
ممنون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی