منقوص

شنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۰۷ ب.ظ

مکانی به نام خوابگاه

خت خت خت صدای پیازی که روی رنده میرود بویش را پخش میکند.  و بعد جرز و ورز روغن داغ. از بیرون اتاق صدای بزرگواری که پای تلفن داد میزند و بحث پولی که نگرفته می آید. چندنفری هم به لهجه و گویش شان تلفنی صحبت میکنند. صداهای برخی ها اکتیو است یک کلمه هم بگویند تا عمق استخوان گوش می رود الان ده نفر آدم اکتیو دارند صحبت میکنند.. پویا دارچین چه شد علی نامی با لهجه شیرازی دارد هم اتاقی اش را صدا میزند. ار طرفی شیر آب و ظرفی که شسته میشود و وقتی میرود روی آب گیر شماره به شماره صدایش می آید. اینجا خوابگاه است. یک روز عادی. روز که جه عرض کنم 10 شب عادی است. ازینور به آن ور غلت میخورم. صدای کسی که پای تلفن بلند بلند صحبت میکند بیدارم میکند گوشم که باز میشود سایر صداها هم کم کم می آید. آوازخوانی پای املتی که درست میکنند. دیگری نان استاپ سوت زدن را شروع کرده.


هم اتاقی ها هم رعایت نمیکنند. مثل خانه نیست که کسی حواسش به تو باشد تقریبا اگر که هر اتفاقی برایت بیفتد برای دیگران مهم نیست. هر اتفاقی... میزان همدلی نزدیک به صفر است. آدم ها درون خودشان زندگی میکنند.

چشمانم را می مالم. نگاهی به ساعت میکنم. ساعت نزدیک به ده است. 7:30 که رسیدم مثل جنازه روی تخت خوابم برد... حالا کلافه بیدار شدم. ارکستر صداهای ناهنجار ادامه دارد. خوابگاه کسی مراعات دیگری را نمیکند. رفته است دیگر روی اعصابم. گرسنه ام شده ولی بی عملگی و علاقه به بازادامه خواب روی تخت نگهم میدارد. 


گفته بود آستانه تحملم بالاست.... 7 سال است این محیط را تحمل میکنم. محیطی بی نظم که بی نظمی اش دامن تو را هم میگیرد. کنار سایر تجربه های جالبی که به تو میدهد. اینجا را می توانم تحمل کنم چون بدتر ازین را گذرانده ام. سالهای خیلی دور. 

دیگر ولی این شکم گرسنه و خوابی که پریده تحملش سخت است. شاید بنویسمش راحت تر باشد...



نوشته شده توسط
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

مکانی به نام خوابگاه

شنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۰۷ ب.ظ

خت خت خت صدای پیازی که روی رنده میرود بویش را پخش میکند.  و بعد جرز و ورز روغن داغ. از بیرون اتاق صدای بزرگواری که پای تلفن داد میزند و بحث پولی که نگرفته می آید. چندنفری هم به لهجه و گویش شان تلفنی صحبت میکنند. صداهای برخی ها اکتیو است یک کلمه هم بگویند تا عمق استخوان گوش می رود الان ده نفر آدم اکتیو دارند صحبت میکنند.. پویا دارچین چه شد علی نامی با لهجه شیرازی دارد هم اتاقی اش را صدا میزند. ار طرفی شیر آب و ظرفی که شسته میشود و وقتی میرود روی آب گیر شماره به شماره صدایش می آید. اینجا خوابگاه است. یک روز عادی. روز که جه عرض کنم 10 شب عادی است. ازینور به آن ور غلت میخورم. صدای کسی که پای تلفن بلند بلند صحبت میکند بیدارم میکند گوشم که باز میشود سایر صداها هم کم کم می آید. آوازخوانی پای املتی که درست میکنند. دیگری نان استاپ سوت زدن را شروع کرده.


هم اتاقی ها هم رعایت نمیکنند. مثل خانه نیست که کسی حواسش به تو باشد تقریبا اگر که هر اتفاقی برایت بیفتد برای دیگران مهم نیست. هر اتفاقی... میزان همدلی نزدیک به صفر است. آدم ها درون خودشان زندگی میکنند.

چشمانم را می مالم. نگاهی به ساعت میکنم. ساعت نزدیک به ده است. 7:30 که رسیدم مثل جنازه روی تخت خوابم برد... حالا کلافه بیدار شدم. ارکستر صداهای ناهنجار ادامه دارد. خوابگاه کسی مراعات دیگری را نمیکند. رفته است دیگر روی اعصابم. گرسنه ام شده ولی بی عملگی و علاقه به بازادامه خواب روی تخت نگهم میدارد. 


گفته بود آستانه تحملم بالاست.... 7 سال است این محیط را تحمل میکنم. محیطی بی نظم که بی نظمی اش دامن تو را هم میگیرد. کنار سایر تجربه های جالبی که به تو میدهد. اینجا را می توانم تحمل کنم چون بدتر ازین را گذرانده ام. سالهای خیلی دور. 

دیگر ولی این شکم گرسنه و خوابی که پریده تحملش سخت است. شاید بنویسمش راحت تر باشد...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۵/۲۱

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی