منقوص

سه شنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۰۱ ب.ظ

احوالات (7)

چهار ساعت نشستن توی صف دکتر کلافه‌ام کرده. چقدر این جماعت به وقت آدم‌ها بی اعتنا هستند. چقدر. اشتباه کردم، نباید برای یک آزمایش خیلی ساده می آمدم پیش یک دکتر خبره. کار ساده را همان ساده‌ها هم میتوانند انجام دهند. حالا ولی اگزیت استراتژی رو انتخاب نمی کنم. خوابم می آید. کمی چرت میزنم. میدانم که شاید بقیه با دیدنم لبخندی بزنند. هو کرز؟
ولی از حق نگذریم دکتر خوش اخلاقی است. چهار خط روی دفترچه می‌نویسد که برو فلان جا این آزمایش رو بده. چهارساعت توی صف. نگران خودم نیستم. من که سالم بودم و محض خاطر اطمینان یک آزمایش بدهم. خانمی که تب داشت و وقتی بیدار شد و دید هنوز نوبتش نشده سر شوهرش داد زد که برو بگو حالم بدم است. پریشان است. عرق روی پیشانی‌اش نشسته. شوهرش خجالتی است به نظر. میرود میپرسد میگوند ترتیب باید رعایت شود. بی هیچ ملاحظه ای.

از بیمارستان مدرس میزنم بیرون. این تکه از شهر را بلد نیستم. نگاه میکنم می بینم در خیابان سعادت آبادم. تا میدان کاج قدم میزنم و تاکسی را به مقصد شریف میگیرم. بیکارم توی تاکسی. پی دی اف‌ها را بالا و پایین میکنم. کتاب ماندن در وضعیت آخر هنوز تمام نشده. شروع میکنم به خواندن. فکر پرش میکند. دلتنگ می‌شوم. طبیعی است خب. آدم با کسی اینقدر شباهت داشته باشد. هم‌فکر باشد و دلتنگ چنین دوست خوبی نباشد. مگر میشود؟ خوبی کار کردن این است که آدم از بیکاری جاودگر نمیشود حداقل. 

امشب باید یک پوزیشن KTH را اپلای کنم. دیشب نیلوفر مجبورم کرد که DTU را بفرستم. و امروز چالمرز ریجکت شد. 2-1 بازی به نفع من است. فکر میکنم که کجا میخواهم برم؟ چه بدست بیاورم. شاید بیشتر برای اینکه یک وقتی بعدا حسرت نشود. فقط همین. کار نکردن با حمید بعداً حسرت نمی‍شود؟

گوگل میزنم حبذا. وبلاگ قدیمی اش را می‌آورد.  شروع میکنم به خواندن. خودم یا تصویر دوست داشتنی‌ای از خودم را توی این متن‌ها می بینم. انگار ایده‌آل من برای شدن این است. آن ایده‌آلی که همیشه دوست داشتم باشم ولی بهردلیل جبر جغرافیایی یا هرچیزی نشد. کاش شباهتی داشتم.... مرتضی وقتی که شعارهای محقق شود میشود روح خفیفی از حبذا. ولی اینقدر متناقض است و اینقدر تضاد دارد با این تصویر که نگو و نپرس.


نوشته شده توسط
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

احوالات (7)

سه شنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۰۱ ب.ظ
چهار ساعت نشستن توی صف دکتر کلافه‌ام کرده. چقدر این جماعت به وقت آدم‌ها بی اعتنا هستند. چقدر. اشتباه کردم، نباید برای یک آزمایش خیلی ساده می آمدم پیش یک دکتر خبره. کار ساده را همان ساده‌ها هم میتوانند انجام دهند. حالا ولی اگزیت استراتژی رو انتخاب نمی کنم. خوابم می آید. کمی چرت میزنم. میدانم که شاید بقیه با دیدنم لبخندی بزنند. هو کرز؟
ولی از حق نگذریم دکتر خوش اخلاقی است. چهار خط روی دفترچه می‌نویسد که برو فلان جا این آزمایش رو بده. چهارساعت توی صف. نگران خودم نیستم. من که سالم بودم و محض خاطر اطمینان یک آزمایش بدهم. خانمی که تب داشت و وقتی بیدار شد و دید هنوز نوبتش نشده سر شوهرش داد زد که برو بگو حالم بدم است. پریشان است. عرق روی پیشانی‌اش نشسته. شوهرش خجالتی است به نظر. میرود میپرسد میگوند ترتیب باید رعایت شود. بی هیچ ملاحظه ای.

از بیمارستان مدرس میزنم بیرون. این تکه از شهر را بلد نیستم. نگاه میکنم می بینم در خیابان سعادت آبادم. تا میدان کاج قدم میزنم و تاکسی را به مقصد شریف میگیرم. بیکارم توی تاکسی. پی دی اف‌ها را بالا و پایین میکنم. کتاب ماندن در وضعیت آخر هنوز تمام نشده. شروع میکنم به خواندن. فکر پرش میکند. دلتنگ می‌شوم. طبیعی است خب. آدم با کسی اینقدر شباهت داشته باشد. هم‌فکر باشد و دلتنگ چنین دوست خوبی نباشد. مگر میشود؟ خوبی کار کردن این است که آدم از بیکاری جاودگر نمیشود حداقل. 

امشب باید یک پوزیشن KTH را اپلای کنم. دیشب نیلوفر مجبورم کرد که DTU را بفرستم. و امروز چالمرز ریجکت شد. 2-1 بازی به نفع من است. فکر میکنم که کجا میخواهم برم؟ چه بدست بیاورم. شاید بیشتر برای اینکه یک وقتی بعدا حسرت نشود. فقط همین. کار نکردن با حمید بعداً حسرت نمی‍شود؟

گوگل میزنم حبذا. وبلاگ قدیمی اش را می‌آورد.  شروع میکنم به خواندن. خودم یا تصویر دوست داشتنی‌ای از خودم را توی این متن‌ها می بینم. انگار ایده‌آل من برای شدن این است. آن ایده‌آلی که همیشه دوست داشتم باشم ولی بهردلیل جبر جغرافیایی یا هرچیزی نشد. کاش شباهتی داشتم.... مرتضی وقتی که شعارهای محقق شود میشود روح خفیفی از حبذا. ولی اینقدر متناقض است و اینقدر تضاد دارد با این تصویر که نگو و نپرس.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۵/۲۴

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی