منقوص

جمعه, ۳ شهریور ۱۳۹۶، ۰۴:۰۵ ب.ظ

منقوص (6)

- روزها می‌گذرد و من بیشتر دارم می‌بینم که غرق در منفی می‌شوم. حسابم دارد همینطور پایین و پایین‌تر می‌رود. اصولاً دنیا جاییست که دست به هیچ چیز هم نزنی باز شکست خرده‌ای. همیشه در خسرانی. انّ الانسان لفی خسر. دلیلش هم واضح است. زمان پتانسیل بالایی دارد. هرچقدر هم بتوانی و تلاش کنی تنها قدری ازین پتانسیل را استفاده خواهی کرد. مابقی اش اتلاف است. اسم این را می‌گذارم قانون دوم ترمودینامکیِ زمان.

- دو شب است که مجدد شروع کردم به خواندن وبلاگ‌های قدیمی. حبذا را از 91 میخوانم. از بُعد مسافت و شدّت خسرانم دلگیرم می‌شوم. شده‌ام مثل کسی می‌بیند سبد سهامش در بورس روز به روز دارد ضرر می‌کند ولی تکان نمی‌خورد. عین سقوط از ارتفاع خیلی بلند. نوشته است که آنهایی که حسرت دنیا را دارند و (به ذعم من) فرصت طلب ( به همان معنی مثبتش هستند) اند تا که این چیزهای دنیا حسرتشان نشود و شالوده زندگی‌شان بر «لذت بردن » بنا شده خسرالادنیا و الاخره می‌شوند. تا کجا میخواهی همه چیز را تجربه کنی که حسرت نشود؟ بعدش چه میکنی؟ سرخوش می‌شوی؟ لذت می‌بری؟ --- نمیدانم اینها را. سوادم قد نمی‌کشد. تارک دنیا بودن چیز خوبی نیست. اصلا خوب نیست. جوهره‌ی ادمی را میخشکاند توصیه‌ی هیچ کسی هم نیست. دلبسته نشدنش ولی توصیه است. شاید همان که قبلاً گفتم. بازی است. هر قسمتش  و هر روزش یک chapter و ما باید حواسمان باشد که کجای این بازی هستیم و چه میکنیم. و راه گنج کجاست...

- یک بی عملی عیجیبی در من نهادینه شده. می‌ترسم از خودم. ازین تصویر زشت. نیاز دارم به یک انرژی زیاد. به یک ممنتم بالا یا حتی به یک خلوت مثلا. به یک مشهد مثلا. ترس از خسران خودم نیست که اساساً چیز جدیدی نیست برایم. ازینکه خسرانم دیگرانی را هم به خسران بیندازد حذر دارم. دلیل این را هم میدانم ضعف النفسی من است. منقوص بودنم. 

- نوشته بود که آدم گاهی آن رحمت واسعه را به دلیل شراب‌خواری‌های بی حساب از دست میدهد و به دست اوردن دوباره‌ی آن کار سختی است. خیلی سخت. از اوّل باید شروع کنی. نوشته بود که یکبار از دست داده است. خنده ام گرفت. ازآن خنده‌های تلخ. میخواستم بنویسم در کامنت. و من بارها و بارها و بارها از دست داده ام. اینقدری که دیگر فکر میکنم تمام فرصت‌های بدست آوردن آن را سوزانده ام و حالا از جهت رحمت فراوانش یک کور سوی چراغی به من داده اند و می‌گویند با همین برو. قدر تو همینقدر است...

مَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلَکِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ



نوشته شده توسط
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

منقوص (6)

جمعه, ۳ شهریور ۱۳۹۶، ۰۴:۰۵ ب.ظ

- روزها می‌گذرد و من بیشتر دارم می‌بینم که غرق در منفی می‌شوم. حسابم دارد همینطور پایین و پایین‌تر می‌رود. اصولاً دنیا جاییست که دست به هیچ چیز هم نزنی باز شکست خرده‌ای. همیشه در خسرانی. انّ الانسان لفی خسر. دلیلش هم واضح است. زمان پتانسیل بالایی دارد. هرچقدر هم بتوانی و تلاش کنی تنها قدری ازین پتانسیل را استفاده خواهی کرد. مابقی اش اتلاف است. اسم این را می‌گذارم قانون دوم ترمودینامکیِ زمان.

- دو شب است که مجدد شروع کردم به خواندن وبلاگ‌های قدیمی. حبذا را از 91 میخوانم. از بُعد مسافت و شدّت خسرانم دلگیرم می‌شوم. شده‌ام مثل کسی می‌بیند سبد سهامش در بورس روز به روز دارد ضرر می‌کند ولی تکان نمی‌خورد. عین سقوط از ارتفاع خیلی بلند. نوشته است که آنهایی که حسرت دنیا را دارند و (به ذعم من) فرصت طلب ( به همان معنی مثبتش هستند) اند تا که این چیزهای دنیا حسرتشان نشود و شالوده زندگی‌شان بر «لذت بردن » بنا شده خسرالادنیا و الاخره می‌شوند. تا کجا میخواهی همه چیز را تجربه کنی که حسرت نشود؟ بعدش چه میکنی؟ سرخوش می‌شوی؟ لذت می‌بری؟ --- نمیدانم اینها را. سوادم قد نمی‌کشد. تارک دنیا بودن چیز خوبی نیست. اصلا خوب نیست. جوهره‌ی ادمی را میخشکاند توصیه‌ی هیچ کسی هم نیست. دلبسته نشدنش ولی توصیه است. شاید همان که قبلاً گفتم. بازی است. هر قسمتش  و هر روزش یک chapter و ما باید حواسمان باشد که کجای این بازی هستیم و چه میکنیم. و راه گنج کجاست...

- یک بی عملی عیجیبی در من نهادینه شده. می‌ترسم از خودم. ازین تصویر زشت. نیاز دارم به یک انرژی زیاد. به یک ممنتم بالا یا حتی به یک خلوت مثلا. به یک مشهد مثلا. ترس از خسران خودم نیست که اساساً چیز جدیدی نیست برایم. ازینکه خسرانم دیگرانی را هم به خسران بیندازد حذر دارم. دلیل این را هم میدانم ضعف النفسی من است. منقوص بودنم. 

- نوشته بود که آدم گاهی آن رحمت واسعه را به دلیل شراب‌خواری‌های بی حساب از دست میدهد و به دست اوردن دوباره‌ی آن کار سختی است. خیلی سخت. از اوّل باید شروع کنی. نوشته بود که یکبار از دست داده است. خنده ام گرفت. ازآن خنده‌های تلخ. میخواستم بنویسم در کامنت. و من بارها و بارها و بارها از دست داده ام. اینقدری که دیگر فکر میکنم تمام فرصت‌های بدست آوردن آن را سوزانده ام و حالا از جهت رحمت فراوانش یک کور سوی چراغی به من داده اند و می‌گویند با همین برو. قدر تو همینقدر است...

مَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلَکِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۶/۰۳

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی