بازی پیچیده روابط انسانی
یکسال است در محیطی هستم پر از آدمهای پیچیده. هر یک در شبکهای مجزا منافع شخصی را پیگیری میکند و بازیای پیچیده دارد. این یکسال تا حد ممکن از فضای بازی پیچدهشان دور شدم. دور شدم و یک گوشه کار خودم را انجام دادم با کسی که به سلیم النفسی اش اعتماد دارم. حالا همین بازی در دانشگاه شروع شده است. این یکی هم پیچیده و عجیب. باز هم لابد وقت آن است که باید در یک لاک دفاعی بروم از شر تیر نخوردن در این بازی های بی خودی انسانها با یکدیگر. استراتژی حفظ بقاء!
نگاه میکنم به اطراف خودم. به آدمهای اطراف خودم و به مردم اطراف خودم. جز «او» و خانواده ام کسی نیست که راحت با تمام وجود دلم بخواهد ثانیه به ثاینه را وقفش کنم.
«زمین از آمدن برف تازه خشنود است / من از شلوغی بسیار رد پا بیزار»