اوّل،
اینکه کسی دقیق تو را می‌شناسد و دست میگذارد روی اصل ماجرا جالب است.  در ذیل بحث سرماخوردگی گفتم که لابد اثر نحیف بودن جسم است. گفت نه روحی است. ماندم، شاید حق با اوست.

لحظه به لحظه بیشتر حس میکنم که جز یک برگه کاغذ سبک که با یک تکان از هم میپاشد چیزی نیستم. چیزی شبیه همان برگه‌های کاغذی که جلوی فانوس‌های قدیمی میگذاشتند. به اندک ضربه ای فرو می‌ریخت. آدم این حس را کنار اقیانوس‌ها میکند.....

دوم،
در هرچیز غیر وربالی موفق ترم. شاید اسلاید خوب آماده کنم ولی پرزنتر خوبی نیستم. صدای با دسیبل پایین بدترین چیز برای یک ارائه است.

سوم،
ندارد.







۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۶ ، ۱۰:۴۹
لعنت به این فعل رفتن....
دو هفته پیش کسی در گروه انرژی التماس دعا نوشت برای همسرش که 7 روز پیش رفته بود. کمتر از یک سال بود که ازدواج کرده بود. یک ماه پیش آن همکار اتاق روبرو رفت. امروز این چنین.  و اگر امید به صبر نبود آدم دق می‌کرد....
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۶ ، ۱۹:۰۴

روزی خواهم نوشت.... از سکوت غم انگیز عصر عاشورا. از حروفی که نوشته شد و غیر ندانست. از شب شام غریبان. ازین حرف‌هایی که بر لب خشکیده ماند و خشک شد...


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۶ ، ۰۱:۰۰

روزی ازین حزن و غم شب عاشورا خواهم نوشت. خواهم گفت ازین دل که منتظر یک تکانه است برای شکستن. یک لغت کافیست. تنها بگویی «آب».... روزی خواهم گفت که چگونه ترکیب سادگی و حماقت چطور یک درام میسازد. نمیدانی برای کسی که فکر میکرد پسر رسول خدا را بکشد و نماز بخواند بر اون بهشت میرود گریه کنی یا از شدت تلخی داستان سرت را به سنگ بزنی. یا سکوت کنی. روزی خواهم نوشت ازینکه چه غمی پشت این لغات روضه نهفته است. ازین سینه که ماالال است از درد. از بغض فروخته‌ی تاریخی که هر سال زخمش باز می‌شود و هرسال با تکرارش جراحتش بیشتر.

روزی از گریه‌ کردن با چاه سخن خواهم گفت....

ازین صدای نوحه که از کوچه می آید خواهم گفت و از اشکهایی که آرام پای کیبرد روان می‌شود و کسی نمی‌بیند.....



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۶ ، ۲۰:۴۷

و سکوت مخدّر است.....
مثل کویر که ساکت است و از شدّت گرمی آفتاب ظهر و سردی دم سحرش چیزی نمی‌گوید. از خارهای رویده بر تنش حرفی نمیزند. سکوت میکند و آسمان شب را به نظاره می نشنید...

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۶ ، ۱۴:۱۰

خدا هیچ مومن مسلمونی رو در آکوارد پوزیشن قرار نده....

آکواردتربن پوزیشن اونجاست که یکی در آکوارد پوزیشن باشه و نتونی کاری بکنی...

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۶ ، ۱۶:۲۲

زندگی مثل اتوبوس 16 ساعته از وسط کویر میگذره. گاه میتونی لذت ببری از آسمون گاه میتونی از آفتاب زننده اول صبحش دلخور بشی. میتونی صبر داشته باشی میتونی بی قرار باشی. حالاتت دست خودته. میزان لذتت، اون چیزی که دست تو نیست. سوار شدن و پیاده شدنه.
باقی همه فسانه است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۶ ، ۲۰:۳۵

فَمِنَ اَلْإِیمَانِ مَا یَکُونُ ثَابِتاً مُسْتَقِرّاً فِی اَلْقُلُوبِ وَ مِنْهُ مَا یَکُونُ عَوَارِیَّ بَیْنَ اَلْقُلُوبِ وَ اَلصُّدُورِ


ایمان بر دو قسم است: یکى ایمانى که در دل‏ها ثابت و برقرار، و دیگرى در میان دل‏ها و سینه‏ها ناپایدار است.


بخشی از خطبه ۱۸۹ نهج البلاغه


پ ن: پای این سخن کاش جان میدادم... کاش عظمتش را می‌فهمیدم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۶ ، ۲۲:۲۱

° میرم ولی دلم در میان جمع نیست. فاصله دارم با آدمهای اینجا. آنها محبّ و من شرمسار... دیشب در میانه رها کردم. سری به شب های دلنشین و پر خاطره دانشگاه زدم... همه می‌رفتند و من باز می‌گشتم. تلخ بود.

° اسدی میداند درد کجاست... همانجا را می‌فشارد. نفس ضعیف و آدمی شرمسار. مثال می آورد و مرا بیشتر کنج رینگ میگذارد.

° حتّی دکتر هم میداند درد کجاست. همانجا را به رخم می‌کشد. حرف صادق لابد بیراه نیست که هرکه شعار می‌دهد و تندتر می‌دهد و از تصویری برائت میجوید خودش ناخداگاه همان می‌شود. 

° امروز کلاس رفتم. نصفه البته. یکی را که فهمیدم کلا اشتباه اخذ کردم. گفت این برای جوان هاست. میداند که ذهنم پیر شده. برخلاف ظاهر. جور آن را این می‌کشد.

° محرم ناخودآگاه غم دارد. مثل پاییز مثل عصر جمعه.... مثل خداحافظی... مثل صبح ۱۴ فروردین... غم محرم امّا چیز دیگریست..

° روزی که ماند در یاد....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۶ ، ۲۲:۳۳

دیروز از سنت‌های دنیا صحبت شد. که سیرو فی الارض.... گفتند که «بزرگترین بتی که در طول تاریخ پرستیده شده، بت هوای نفس است». شکی نیست که از درست‌ترین سخن‌هاست. حرف از مامون بود که آدمی زیرک و آگاه بود. اما همین بت بزرگ او را شکست. الساسیه عقیم.

 ذیل سنت‌‌های دنیا یک سنت را هم اضافه میکنم. سنت امتحانِ پس از شعار.  شعار دادن شاید برای همین مرا می ترسناند. از ضعفم در برابر بت بزرگ اگاهم و امتحان پس از شعار را رفوزه می‌شوم. مثل امتحان امروز پس از شعار دیروز. مثل رفوزگی هر روزه.




۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۲۶